“
۲-۲-۵ سبب شناسی اختلالات رفتاری کودکان
عامل واحدی را نمی توان مسئول رفتارهای نابهنجار کودکان شمرد بلکه انواعی از عوامل زیستی، روانی و اجتماعی در پیدایش آن سهیم هستند (کاپلان و سادوک[۹۹]، ۱۳۸۲). عوامل متعددی که با مشکلات رفتاری کودکان رابطه و ارتباط دارند معمولاً در ارتباط متقابل بوده و بنابرین طبقه بندی این عوامل در این قسمت به طور اجتناب ناپذیری جنبه قراردادی دارد.
۲-۲-۵-۱ نقش خانواده
در خانواده است که کودک ابتلا درباره دنیای بیرونی، رابطه با دیگران و زندگی اجتماعی نکاتی را می آموزد. بنابرین نحوه عملکرد خانواده دارای آثار عمیقی روی رشد کودک خواهد بود. یکی از جنبههای اساسی تاثیر خانواده، روابط والدین- کودک است. روابط ضعیف اولیه، طرد، والدین خشن و تغییرات مکرر مراقبین خطر مشکلات روانی کودکان را افزایش میدهد (کلانتری، ۱۳۷۲).
البته در میان روابط خانوادگی، نابسامانی عاطفی مادر بیشتر از پریشانی عاطفی پدر و سایر اعضای خانواده موجب اختلال در رفتار کودک می شود. چنانچه مادری که دچار مشکلات عاطفی است آگاهانه یا ناآگاهانه کودک خود را برای حل مشکلات خود به خدمت میگیرد و از او وسیله ای برای برآوردن نیازهای روانی خود میسازد به مصالح کودک توجه نمی کند و به سدی در راه تکامل و شخصیت وی تبدیل می شود (احدی و بنی جمال۱۳۷۴).
پترسون[۱۰۰] (۱۹۸۲) به بررسی الگوهای روابط والدین- کودک در کودکان دارای اختلال سلوک در مقایسه با گروه گواه پرداخته است. در نتیجه او نظریه « فرایند تخریبی خانوادگی» را به عنوان عامل اصلی ایجاد کننده و نگاهدارنده اختلال سلوک در کودکان ارائه داده است. پترسون همچنین دریافت که والدین کودکان دشوار در مقایسه با گروه طبیعی فرامین منفی و مبهم تری صادر میکنند. پس از آن پترسون و بنک[۱۰۱] (۱۹۸۶) نشان دادند که مهمترین نارسائی در مهارت های والدین عبارت بودند از نظم ضعیف،سرزنش، تهدید و نق زدن به کودک و استفاده بیشتر از تنبیه بدنی (کلانتری، ۱۳۷۲).
در حالی که تأکید پترسون روی جنبههای منفی روابط والدین- کودک بود. گاردنر[۱۰۲](۱۹۸۷) هر دو جنبه مثبت و منفی را در مطالعات خود درباره کودکان دشوار منظم نمود. او دریافت که تفاوت ما بین کودکان طبیعی و کودکان دشوار نه تنها به روابط نامطلوب آن ها با مادرانشان مربوط می شود بلکه روابط مثبت را نیز در بر میگیرد.مانند میزان زمانی که صرف فعالیتهای مثبت می شود و روابط گرم در طول بازی های مشترک فقدان گرمی در مادر در عین حال میتواند یکی از علائم افسردگی مادر باشد که رابطه نزدیکی با مشکلات رفتاری کودکان دارد (کلانتری، ۱۳۷۳).
مدرسه نظام اجتماعی کوچکی است که کودک در آن قواعد اخلاقی، عرف اجتماعی، نگرش ها و شیوه های برقراری با دیگران را می آموزد. مدرسه غالباً شبکه ای از گروه همسالان برای کودک مهیا میکند و نحوه برخورد معلمان با کودکان با رفتارهای کودکان در ارتباط میباشد. اگر معلمان به طور حساب شده و به شرط بروز رفتارهای خاصی به کودک پاداش دهند یا از آنان ایراد بگیرند یا به آنان توجه نشان دهند تاثیرات بارزی خواهد داشت. سربین[۱۰۳]، تونیک و استرن گلانز[۱۰۴] (۱۹۷۷) مجموعه مطالعاتی انجام دادند که در آن معلمان کودکان را تشویق میکردند که در فعالیت هایی که مربوط به دو جنس بود شرکت کنند کودکان بر اثر این تشویق ها در این گونه فعالیت های بیشتر شرکت کردند ولی به محض اینکه معلمان تقویت های خود را قطع کردند آنان دوباره به الگوهای سابق بازگشتند (ماسن[۱۰۵]، ۱۳۸۰).
۲-۲-۵-۲ نقش عوامل زیستی
عوامل زیستی از سه طریق روی رفتار اثر میگذارند از طریق عوامل کروموزومی، عوامل بیوشیمیایی و آسیب های وارده بر سلسله اعصاب مرکزی قبل از تولد، هنگام زایمان، یا بعد از زایمان.
۱-عوامل مرکزی کروموزومی: قبل از تشکیل نطفه عواملی مانند گروههای خونی ناسازگار، ازدواج فامیلی، سن والدین و به خصوص مادر میتوانند ما را یاری کنند تا بتوانیم درباره مشکلات آتی پیشبینی نمائیم. به عنوان مثال مشکلات روانی و عصبی کودکان رابطه نزدیکی با ازدواج های فامیلی دارد زیرا در ازدواج های فامیلی احتمال انتقال ژن معیوب به نوزاد به مراتب بیشتر از ازدواج های غیر فامیلی است. با افزایش سن مادر خطر ابتلاء کودک به برخی از عقب ماندگی های ذهنی افزایش مییابد. اکنون شواهدی در دست است که خصوصیاتی مانند هوش، خلق و خو و شخصیت تا حدود زیادی تابع عوامل کروموزومی هستند. (کلانتری ۱۳۷۲).
۲-عومال بیوشیمیایی: ترکیبات خون و از جمله برخی از واسطه های شیمیایی رفتار را تحت تاثیر قرار میدهند. به عنوان مثال در « بیش فعالی» این پدیده به خوبی مطالعه شده است. سوء تغذیه، آلودگی محیط زیست، از جمله مسمومیت با سرب، که در ارتباط با مشکلات رفتاری کودکان است از جمله شواهدی هستند که نقش عوامل بیوشیمیایی را روی رفتار کودک تأیید میکنند (کلانتری، ۱۳۷۲).
۳-آسیب های وارده بر سلسله اعصاب مرکزی: آسیب های مغزی قبل، هنگام یا بعد از زایمان میتوانند زمینه را برای بروز مشکلات رفتاری یا عصبی آماده نمایند. سوء تغذیه، بیماریهای شدید، فشارهای روانی شدید، وارد شدن ضربه در طول بارداری ممکن است منجر به زایمان دشوار شود و زایمان دشوار رابطه نزدیکی با مشکلات بعدی دارد. زایمان های طولانی و غیر طبیعی، وارد شدن ضربه به مغز، نرسیدن اکسیژن به مغز در اثر طولانی شدن زایمان میتوانند سلامت نوزاد را در مخاطره جدی قرار دهند. بعد از تولد نیز سوء تغذیه، بیماریهای عفونی شدید، وارد شدن ضربه به مغز و فقدان مراقبت کافی کودک را در معرض مشکلات جسمی و روانی قرار میدهد. خلق و خو جنبه بیولوژیک دیگری است که در رفتار کودکان مؤثر میباشد خلق و خو ویژگی هایی از رفتار کودک هستند که در طول زمان و موقعیت ها تداوم مییابد (کلانتری، ۱۳۷۲).
«نلسون و ایزارئیل[۱۰۶]» علل اختلالات رفتاری کودکان را بررسی کردند و نتیجه گرفتند که عوامل متعددی در این زمینه دخالت دارند، آنان معتقدند که وراثت، اثرات قبل از تولد، مشکلات بعد از تولد و تجربه های زیان آور دوره کودکی، بیماری و صدمات، فقر، بدرفتاری با کودک، فشارهای خانوادگی و رابطه ضعیف با دوستان و همسالان از جمله عواملی هستند که بیشترین تاثیر را در ایجاد اختلال رفتاری دارند. الگوی دیگری در علت شناسی اختلالات رفتاری تقسیم علل، به دو دسته «عوامل زمینه ساز» و « عوامل آشکارساز» میباشند. عوامل زمینه ساز معمولاً از نظر زمانی با معلول خود فاصله دارد. در حالی که عوامل آشکارساز بلافاصله یا کمی قبل از بروز معلول واقع میشوند (کاویان، ۱۳۸۱).
“
[یکشنبه 1401-09-20] [ 06:29:00 ق.ظ ]
|